هو الطیف

من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم/تو می‌روی به سلامت سلام ما برسانی

هو الطیف

من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم/تو می‌روی به سلامت سلام ما برسانی

درباره بلاگ

گاهی باید تنها نوشت بی‌ آنکه بخواهی بدانی و بخوانی
و من در این روزهای بیگاه می‌نویسم شایدمرهمی باشم برای تو که نوشته مرا می‌خوانی
دلم آرامش مطلق می‌خواهد....

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با موضوع «عشق» ثبت شده است

۲۴ دی ۹۲ ، ۲۱:۰۵

من دلم فانوس می‌خواد ....

به نام حضرت دوست

جمعه صبح بود که قرار بود دوستان راجعونی(همسفرهای کربلاییم) را ببینم

راستیش لذت خواب صبح بعد از خواندن نماز انقدر به دلم چسبیده بود که زورم میومد برم از خونه بیرون

اما شوق دیدن دوستان خواب را از چشام پروند با این وجود با اندکی تاخیر رسیدم

دلم واسه همشون تنگ شده بود هرکدام از بچه‌ها دلتنگ سفرکربلایی بودند که شاید تو عمر هرکسی یه بار تکرار میشه

چند روزی بود که جشنواره عمار شروع شده بود خیلی دلم می‌خواست برم این شد، به بچه ها گفتم بیاید باهم بریم اما انگار که قسمت این باشه

تنها برم، تنها رفتم و جشنواره عمار هم از آن مکان هایی است که باید تنها بری و وقت کامل بذاری تا تمام وجودت فیلم‌ها راببینی

سرت را در نیاورم همه‌چی هماهنگ بود خدا لطفش را بر من تمام کرد اونم دیدن دوست عزیز زینب بود که همیشه از دیدنش خوشحال میشم

در مجموع باید بگم جشنواره عمار تنها جایی هستش که توش آدما همه آشنا هستن هیشکی غریبه نیست حس خودمانی دارم باهاش

خوشحالم که امسال تونستم بیام عمار

خدا بخواد دلم می‌خواد سال دیگه از  کسایی باشم که خودم هم از شرکت‌کنندگان آثار جشنواره عمار باشم

به کی بگم من دلم یه فانوس زرین جشنواره عمار می‌خواد

خدا واسه همه‌چی ازت ممنونم

فانوس جشنواره عمار

tanin nikseresht